Tuesday, August 30, 2005

داستان کوتاه - گربه و سگ

گربه و سگ

سگ پوزه اش را داخل ظرف غذا کرده بود و با ولع تمام غذایش را می خورد. برای یک لحظه سرش را بالا آورد تا لقمه ای را که در دهانش بود را ببلعد و سراغ لقمه ی بعدی برود. چشمش به گربه افتاد. گربه سر دیوار بود و دست هایش را جلویش جمع کرده و درحالتی بین نشسته و درازکش بود. نشستن گربه، ابوالهول را به یاد بیننده می انداخت. گربه متفکرانه و بدون هیچ نگرانی ای به سگ نگاه می کرد که همچنان مشغول خوردن بود و پوزه اش را درون ظرفی که جلویش بود می گرداند. در آن لحظه و در آن مکان، ارزشمند ترین دارایی سگ در دنیا غذایش بود؛ هیچ چیز نمی توانست توجه سگ را از غذا به خود جلب کند. سگ آخرین ذره ها را هم خورد و ظرف را لیسید تا برق افتاد. بعد دوباره به سویی که گربه نشسته بود نگاه کرد. گربه هنوز آنجا بود و به سگ می نگریست. برای چند لحظه هر دو به هم خیره شدند؛ سگ دندان هایش را به گربه نشان داد و به دنبال آن دو بار با صدای بلند و با قدرت تمام پارس کرد. گربه همچنان به سگ می نگریست؛ بدون اینکه کوچکترین تغییری در ظاهرش به وجود بیاید. سگ ساکت شد، ولی همچنان به گربه نگاه می کرد. بعد از چند ثانیه گربه خیلی خونسرد از جایش بلند شد؛ خودش را کمی کشید تا عضلاتش از یکنواختی در بیایند. سپس رویش را به سمت دیگری کرد و راه افتاد و دور شد؛ در حالی که دمش را به چپ و راست تاب می داد.

Wednesday, August 24, 2005

بدون شرح

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17 18 19 20

L10 Web Stats Reporter 3.15
LevelTen Hit Counter 3.15 LevelTen Hit Counter - Free PHP Web Analytics Script
LevelTen dallas web development firm - website design, flash, graphics & marketing