Monday, June 13, 2005

داستان کوتاه


یک... دو... یک... دو...
به آهنگ نفس کشیدن خودم گوش می کردم و در این فکر بودم که چقدر نفس کشیدن برایم سخت شده است؛ به سختی بالا رفتن از یک پلکان. پلکانی که انتهای آن پیدا نیست ولی دیر یا زود به پله آخر خواهم رسید.
یک... دو... یک... دو...
روی یک صندلی ولو شده بودم و به دیوار روبرویم خیره نگاه می کردم. دیواری که بجز چند لک و ترک چیز دیگری روی آن دیده نمی شد. به این موضوع فکر می کردم که به چه فکر می کنم. ظاهرا هیچ مساله ای فکر من را به خودش مشغول نکرده بود. هیچ فکری در فضای ذهنم خودنمایی نمی کرد. حتی دلیلی برای آنکه خودم را عصبانی کنم و از یکنواختی در بیایم نداشتم.

در اتاق باز شد و یک نفر بدون اینکه در را پشت سرش ببندد داخل آمد. کسی که معلوم بود از اتاق خودش فرار کرده و به کتابخانه آمده تا چند دقیقه ای را دور از محل کارش بگذراند.

- چطوری؟
چشم هایم را گرداندم و نگاهش کردم. این تنها تغییری بود که پس از گذشت مدت زمان نامعلومی به خودم می دادم. فرد مزاحم ابتدا داخل اتاق را اندکی ورانداز کرد و سپس به سراغ کتاب هایی که در پشت سر من قرار داشتند رفت. می توانستم تجسم کنم که مشغول دید زدن عنوان کتاب های داخل قفسه هاست؛ کاملا بی هدف؛ کاری که همه انجام می دهند. در این زمان من به میز قهوه ای رنگ جلویم چشم دوخته بودم. روی میز یک لیوان خالی و چند برگ کاغذ قرار داشت.
فرد مزاحم پس از اینکه از جستجو در میان کتابها خسته شد به طرف من آمد، یک صندلی جلو کشید و روبروی من نشست. حال ما رودرروی هم بودیم و من با چهره ای کاملا بی تفاوت به او نگاه می کردم.

- خوب شما بچه های کتابخونه اینجا مفت می خورین ها.
من به چهره ی او خیره شده بودم. در این فکر بودم که چرا همه مرا برای درد و دل کردن، شوخی کردن، راهنمایی خواستن، گفتن حرف های خصوصی و صد البته گفتن حرف های مفت و صد تا یک غاز انتخاب می کنند.

- راستی تو اینهمه اینجا می خوابی خونه خوابت می بره؟ نکنه میری خونه استراحت می کنی برای خواب بعدی؟
دندان هایش که حین پوزخند زدن نمایان شده بودند من را یاد اسب می انداخت. به این فکر می کردم که در این لحظه اصلا حوصله جواب دادن به کسی را ندارم. وگرنه من در جواب دادن به متلک کم نمی آورم.

- چرا ریشتو نمی تراشی؟ میخای پاچه خاری رییستو بکنی؟ تشویقی بگیری، هوم؟
خدایا، من از دست و زبان موجودات غیر قابل تحمل به کجا پناه ببرم؟ راستی اگر قرار باشد من هم برای کسی درد و دل کنم باید که را پیدا کنم؟

- یه چند تا فیلم با حال بردار بیار ببینیم. نه از فیلمای دری وری که خودت میشینی میبینی. راستی این فیلمه چی بود که اون هفته دادی به من؟ از اول تا آخرش یه بند ور میزدن. اصلن ترس نداشت.
فیلمی که به او داده بودم فیلم درخشش اثر استنلی کوبریک بزرگ بود. البته خری که جلوی من نشسته حتما اسم کوبریک به گوشش هم نخورده.

- چرا ساکتی؟ زنت مرده؟
من زن ندارم؛ وگرنه توی دهان تو زده بودم. چرا این احمق بر نمی گردد سر کارش؟ چرا نمی فهمد الآن موقع حرف زدن و شوخی کردن با من نیست؟

- بیا از رو اینترنت چند تا سایت کارت تبریک برام پیدا کن. تو به چه دردی می خوری پس؟
راستی من به چه درد دیگران می خورم؟ اصلا یک سوال دیگر: من باید به درد خودم بخورم یا دیگران؟ می گویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. وقت من در درجه ی اول به خودم تعلق دارد، بعد دیگران.

- مثل خرس افتادی روی اون صندلی، همین جوری زل زدی به من؛ پا شو دیگه.
حتما!

نیرویی با منشاء نامعلوم در درون من پیدا می شود که تا چند لحظه قبل از آن خبری نبود. فعل و انفعالاتی در من در حال انجام شدن است. عضلاتم منقبض می شوند. خیلی سریع از جایم بر می خیزم و در یک چشم به هم زدن خودم را به آن طرف میز قهوه ای –جایی که یک مزاحم نشسته- میرسانم. او با اندکی تعجب آمیخته به کنجکاوی به من که بالای سر او ایستاده ام نگاه می کند. دو دستم را دراز می کنم و او را از پیراهنش می گیرم . با یک حرکت ناگهانی او را به طرف در اتاق کشانده و یک لحظه رهایش می کنم. تعادلش به هم خورده و رو به در ایستاده است. با قدرتی که کمتر در خودم سراغ داشته ام کف دست راستم را به پشتش می کوبم و او را به خارج از اتاق هل می دهم. مزاحم چند قدم آن طرف تر تعادلش را به دست می آورد؛ بر می گردد و با نگاهی که حاکی از تعجب و رنجش است من را نگاه می کند. من مانند یک فاتح –دست به کمر- در چارچوب در ایستاده ام. او قامت راست می کند و آماده می شود تا حرفی به لب بیاورد؛ ولی فرصت نمی کند؛ من در را میبندم و از داخل قفل می کنم. بر می گردم و دوباره روی صندلی می نشینم؛ دیگر روی صندلی ولو نمی شوم. دستهایم را به جلو دراز می کنم و کف دو دستم را روی میز می گذارم. مانند یک مدیر. این بارخیلی راحت نفس می کشم. خیلی لذت بخش.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

L10 Web Stats Reporter 3.15
LevelTen Hit Counter 3.15 LevelTen Hit Counter - Free PHP Web Analytics Script
LevelTen dallas web development firm - website design, flash, graphics & marketing